زنده باد افغانستان

 

 

Hand in hand

 

We 'll walk again 

 

In wind and rain

 

These no way to end 

 

NO reason to blame 

 

These fellings on fire

 

------------------------------------

 

 Me and You 

 

The perfect view

 

It could be true 

 

We've got love to share

 

The Possion we ware 

 

  The feellings on fire    

 

------------------------------------

 

  Cuse i'm dreaming i'm dreaming

 

Of love and desire

 

And i'm meaning i'm meaning 

 

Like kiss of this night

 

Cuse you set 

 

My feelings on the fire

 

+نوشته شده در پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:,ساعت22:16توسط مجتبی | |

نمی دانم به جرم چیدن کدامین سیب سرخ.......

از بهشت وجودت رانده شده ام؟........

و طنم،گر چه از تو تنها نامی شنیده ام........

ولی عطر وجودت با بند بند وجودم در آمیخته.......

وطنم،روزی به سویت خواهم آمد.....

با کوله ای پر از درد و رنج......

با زخم های ناسوری که غربت بر پیکر نیمه جانم به یادگار نهاده.......

آری روزی باز خواهم گشت......

تا رنجنامه ی قطور غربتم برای همیشه به پایان رسد.......

پس آغوش بگشا ای وطن......

و مرا همچون مادر جدا مانده از فرزند در آغوش گیر......

و بر زخم های عریان جسم و روحم مرهم باش......

آری روزی باز خواهم گشت......

و پروانه صفت بر گرد کعبه وجودت صد بار طواف خواهم کرد......

و بر بلندای، بیکران بامداد پر مهرت......

عظمت خورشید نقاشی می کنم.......

تا مرهمی باشد از صداقت و لبخند........

بر کهنه زخم های مظلوم پیکرت.......

آری روزی باز خواهم گشت......

و تیرگی ها را از وجودت پاک خواهم کرد......

وبه جای آن،خواهم نوشت.......

روشنایی،عشق،امید......

آری روزی باز خواهم گشت........

و با هم خورشید را بوسه خواهیم زد......

و بر آن خواهیم نوشت......

ما آمده ایم،تا تو را میان فرزندان آدم قسمت کنیم......

تا هر چه تاریکی است،روشن......

هر چه تلخی است، شیرین......

هر چه جدایی است،وصل....

و همه ی رنگ ها بی رنگ شوند.......

تا فرزندانمان فارغ از هر رنگ......

طعم شیرین زندگی در بهشت وطن را بچشند........

و آن گاه دوباره متولد خواهم شد......

و این بار زندگی زیباست.......

                                                                آری روزی به سویت خواهم آمد ای وطنم .......

 

+نوشته شده در پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:,ساعت22:4توسط مجتبی | |

بعد از "مبارک"و"مرسی"رییس جمهور بعدی مصر کیست؟

1-تشکر

2-ممنون

3-قربان شما

4-دمت گرم

-----------------------------------------

یارو میره سلمونی به سلمونیه میگه موهای سفیدمو جدا کنید

سلمونیه هم همه موهاشو میتراشه ومیریزه جلوش میگه حالا خودت موهای سفیدتو جدا کن!!

-----------------------------------------

اسم پوشه کامپیوتر دخترا:

music

image

عکسای خودم

اسم پوشه کامپیوتر پسرا:

vtffffffffffkjf

nmdfkhde

juybhb

---------------------

بابام:میخام این ترم معدلت 18 بشه!

من:باشه!من این ترم معدلم20 میشه!!

بابام:شوخی میکنی؟!!

من:خودت سر شوخی رو باز کردی

+نوشته شده در پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:,ساعت21:22توسط مجتبی | |

به نام خدای پاک 

+نوشته شده در شنبه 26 مرداد 1392برچسب:,ساعت15:42توسط مجتبی | |

 

کدامین چشمه سمی شد که آب از آب می ترسد؟

که حتی ذهن ماهیگیر از قلاب می ترسد/

گرفته دامن شب را، غباری آنچنان بر هم،

که پلک از چشم، چشم از پلک و پلک از خواب می ترسد .......

فرستنده : *زخمی* اما *امیدوار*

 

 

تقدیم به مادر:

دستهایم خالی اند 

جای خالی دست تو را 

هیچکس برایم پر نمیکند راست میگفت شاملو 

دست خالی را باید بر سر کوبید ......

فرستنده : [̲̅m̲̅][̲̅e̲̅] [̲̅a̲̅][̲̅n̲̅][̲̅d̲̅] [̲̅y̲̅][̲̅o̲̅][̲̅u̲̅]

 

 بی خبر از حال هم تا صبح خوابیدن چه سود       بر مزار مردگان خویش نالیـــــدن چه ســود

زنده را تا زنده است باید به فریادش رســـــید       ور نه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود 

+نوشته شده در شنبه 26 مرداد 1392برچسب:,ساعت15:39توسط مجتبی | |

 

+نوشته شده در شنبه 26 مرداد 1392برچسب:,ساعت15:32توسط مجتبی | |

فدایت شوم جانم ...

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت13:54توسط مجتبی | |

من بچه ی گلشهرم 

بچه سی متری یعقوبی

چهار راه حیوانات

بچه ی کال

بچه ی باغ حسن بزی

که دیوارهایش مدتهاست به زمین گرم نشسته است

من بچه ی چهار راه قصابی ام

بچه ی میلان سینما

که از کوچه پس کوچه هایش

بوی سیرابی می اید

بوی اب جدول

که به مشام هیچ گلشهری نمی اید

مگر اینکه مهمان های شهرستانی اش یاد اوری کنند

بوی تریاک سوخته

بوی سپند " نه نه علی اسپندی"

بوی عطر زن های بزک کرده

و دختران چادری که به زمین زل زده اند

و گمگشته شان را روی اسفالت های خیابان هم نمی یابند

من بچه ی گلشهرم

صبح علی الطلوع

به فلکه دوم که پای بگذاری

غم های سرزمین من اغاز می شود

کارگران با جامه های خاک گرفته

ایستاده و نشسته

اینجا گذر است

انتهای دنیا

کارگران در کیسه های خالی برنج

ماکارونی سر کار می برند

تازه اگر کسی پیدا شود که برای یک روز هم شده

انها را بخرد  

من بچه گلشهرم

در کوچه پس کوچه هایش

بوی ابگوشت مرغ می اید

با سبزی تازه

بوی بولانی

بوی قابلی

من بچه گلشهرم

هم محل.....

هادی خر

ممد الاغ

جواد رسوا

قاسم پای لوج

من بچه ی گلشهرم

که کودکانش  نمی دانند

بتهوون کیست

اما می دانند که " اهنگ اشغالی " چیست

انها بزرگ می شوند

عاشق می شوند

بدون اینکه بدانند

بتهوون اشغالی را برای عشقش نواخته است

من بچه ی گلشهرم

که دلشدگان  فریاد عاشقی شان را

بر درودیوارها می کشند

" به یادت m "

" دوستت دارم f  "

" خدایا اگر اشک را نمی افریدی / سرزمین عشق در اتش می سوخت"

من بچه گلشهرم

بچه سی متری یعقوبی

چهار راه حیوانات

بچه ی کال

بچه ی باغ حسن بزی

"من بچه ی گلشهرم "

+نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:,ساعت13:49توسط مجتبی | |

بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی

دلت بگیره ولی دلگیری نکنی 


شاکی بشی ولی شکایت نکنی

گریه کنی اما نذاری اشکات پیدا شن

خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری

خیلی حرفارو بشنوی ولی نشنیده بگیری

خیلی هادلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی. . .

+نوشته شده در یک شنبه 18 فروردين 1392برچسب:23qQ,ساعت12:54توسط مجتبی | |

سالها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟

+نوشته شده در چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:,ساعت12:35توسط مجتبی | |